● مقدمه
وضرورت : هدف کلی هر پروپوزال ایجاد شناخت ویا ترغیب خواننده آن به انجام کاری است. این خواننده می تواند یک مشتری بالقوه باشد که در نظر داریم تا نسبت به خدمات ومحصول ما آشنائی یافته ویا به ارتباط ،حمایت ویا مشارکت با شرکت ما ترغیب گردد، و یا چنانچه می خواهیم کارفرمایی را به سرمایه گذاری دراجرای یک پروژه تشویق وترغیب نمائیم. درهر پروپوزال یک طرح ویا راهکار برای برآورده ساختن یک نیاز پیشنهاد می گردد که دریافت کننده آن، پیشنهادات ارائه شده را با توجه به نوع طرح و ساختارنوشتاری و مستندات قوی ومستدل پروپوزال مزبور میزان پاسخگوئی به سوالات زیر را در پروپوزال مد نظر گرفته و مورد ارزیابی قرارخواهد داد: ـ پیشنهاد ما چیست؟ ـ برای انجام آن چگونه طرحریزی کرده ایم؟ ـ چه زمانی را برای انجام آن برنامه ریزی کرده ایم؟ ـ چقدر هزینه برای انجام این طرح لازم است؟ ـ چگونه وبه چه میزان در تحقق اهداف و انتظارات سازمان متبوع نقش خواهد داشت؟ در نگارش پروپزال سطح دانش مخاطبین و نیز موقعیت آنان بایستی در نظر گرفته شود. اگر مخاطب پروپوزال دارای رشته علمی دیگری بوده ویا دانش و تخصص کافی نسبت به موضوع ارائه شده ندارد، ضروریست تا در ابتدای پروپوزال یک مقدمه اجرایی به زبان ساده ، عمومی و گویا آورده شود. برای نگارش یک پروپوزال استاندارد کاملاً تعریف شده ای وجود ندارد، لیکن قالبهای متعددی موجود است و برخی از سازمانها، بخصوص سازمانهای سرمایه گذار و اعطا کننده کمکهای اعتباری و مالی، فرمت های از پیش تعیین شده ای را با توجه به نوع کار و یا مختصات خدمات قابل ارائه خود در نظر گرفته اند که با توجه به مشترکات عمده ای که در کلیه آنها مشهود است می توان یک قالب کلی را با محتویات زیر در نظر گرفته و پیشنهاد نمود: ● قالب کلی تهیه و نگارش یک پروپوزال ۱) مقدمه: ▪ معرفی پروپوزال اگر پروپوزال در پاسخ به یک “درخواست پروپوزال“ (RFP) ارسال می گردد، مقدمه ای برای آن فراهم شده و در آن شماره، تاریخ، شماره تماس با مشتری یا کارفرما و جزئیات دیگر مورد نیازآورده شود. در غیر اینصورت، دلیل ارسال پروپوزال، دریافت کننده آن (با نام) و چگونگی پاسخ مورد انتظارتان را بطور خلاصه و در ابتدا ذکر گردد. ▪ معرفی سازمان ارسال کنده پروپوزال سازمان ارسال کننده را به روشنی معرفی کرده و بر ارزش نقش آن برای کارفرما یا مشتری تاکید کنید. ▪ سوابق کاری تجارب و سوایق کاری سازمان یا شرکت خود را بطور خلاصه ذکر کنید. ۲) محصولات ارائه شده: ▪ طراحی ومعماری معماری و طراحی مورد نظر جهت محصولات یا خدمات ارائه شده را شرح دهید. ▪ اجزاء وپیکربندی نحوهٔ پیکربندی واجزاء محصولات یا خدمات خود را بیان کنید. ▪ جنبه های خاص و مزایا اصلی ترین جنبه های محصولات پیشنهادی و مزایای مربوط به آنها را شرح دهید. ▪ مشخصات عملکرد و سایر مشخصات محصولات پیشنهادی را شرح داده و یا در ضمیمه پروپوزال بیاورید. ۳) خدمات ارائه شده: ▪ بکارگیری نحوه نصب و بکارگیری را شرح دهید. ▪ یکپارچه سازی نحوه یکپارچه سازی با محیط موجود را شرح دهید. ▪ نگهداری و پشتیبانی نگهداری و پشتیبانی فراهم شده برای مشتری را بیان کنید. ▪ روش تحویل روش تحویل خدمات و رویه های مربوطه را بیان کنید. ▪ کاهش ریسک تعریف واقع بینانه ای از ریسک های قابل پیش بینی درپروژه و نحوه کاهش آنها را ارائه دهید. ▪ تضمین کیفیت انچه را که برای تضمین کیفیت براساس استانداردهای حرفه ای مورد نیازبوده و انجام خواهید داد، بیان نمائید. ۴) تجارب و سوابق کاری مرتبط: ▪ خلاصه ای از پروژه های انجام شده توصیف پروژه های مشابهی که قبلاً توسط شرکت انجام شده است. ▪ مراجع و شواهد شواهد و نقطه نظرات مشتریان قبلی خود را ذکر کنید. ۵) هزینه و قیمت گذاری: ▪ روش تعیین قیمت قیمت مورد نظر چگونه محاسبه شده است؟ ▪ قیمت گذاری قیمت محصولات و خدمات خود را بیان کنید. ▪ نحوه پرداخت نحوه پرداخت قیمت محصولات یا خدمات خود را بیان کنید. ۶) جذب سرمایه گذاری واعتبارات: چنانچه در پروژه مورد نظر مواردی از قبیل جذب سرمابه گذاری اشخاص ثالث ویا امکان اخذ وام واعتبارات از نهادهای پولی و اعتباری داخلی ویا خارجی پیش بینی شده، مطلوب است تا راهکارهای اداری وقانونی آنها ونیزنحوه و مدت زمان قابل پیش بینی برای دستیابی به این منابع ذکر گردد. ۷) موارد قانونی: هرگونه موارد پیگیری و یا ضرورتهای قانونی قراردادها وتعهدات مربوطه را بطور مشخص و با ذکر مبانی و مراجع قانونی هریک بیان کنید. ـ توضیح: سرفصل های ذکر شد در قالب یک طرح کلی و به منظور نظامند کردن نحوه ارائه پروپوزال تهیه وتدوین گردیده وجایگاه پیشنهادی دارد که به اقتضای نوع کار وخدمات مورد نظر،در صورت نیاز قابل تغییرخواهد بود. |
در ایجاد
سیستمهایی که نمونههایی از آنها موجود است، مهندسی سیستمها به کار گرفته میشود.
پیچیدگی این گونه سیستمها معمولاً کم است. اما وقتی موضوع ایجاد یک سیستم جدید یا
سیستمهای پیچیده که دارای کنترلپذیری کم هستند، مطرح میشود مهندسی سیستمها
پاسخگو نخواهد بود و معماری سیستمها استفاده میشود. این مقاله به معرفی معماری
سیستمها، مقایسه معماری سیستمها با مهندسی سیستمها، و متدولوژی معماری سیستمها
میپردازد. ۱) مراحل ایجاد سیستمها هر پروژهای، چه ساخت یک کلبه باشد چه یک هواپیما، با ظهور یا حضور کاربر بالقوه، یک احساس نیاز و یک مجموعه از منابع شامل منابع انسانی و فیزیکی آغاز میشود. با بررسی تاریخچه پروژهها، میبینیم که بیشتر پروژهها به عنوان تطبیق تکاملی و تدریجی ساختارهای موجود انجام میشوند. به عنوان مثال ساختار یک کشتی سالهاست که طراحی شده است. این ساختار بر پایه اصولی شکل گرفته که کمتر تغییر یافته است. آنچه تغییر میکند و تکامل مییابد تواناییهای آن ساختار از ابعاد مختلف است؛ مواد اولیه استفاده شده، قابلیتهای فنی، ظاهر و غیره. به عنوان مثال دیگر میتوان به یک سیستم اطلاعات مدیریت اشاره کرد. اصول چنین سیستم اطلاعاتی چندین سال است که پایهریزی شده است و بیشتر تلاشهای صورت پذیرفته در جهت پیادهسازی، اجرا و تکمیل آن بوده است. در چنین پروژههایی تنها اقتباس سادهای از ساختارهایی میشود که مقصود و مفهوم آنها کاملاً روشن و بدیهی است. مراحلی که در ایجاد چنین سیستمهایی طی میشود در شکل ۱ آمده است (خطهای وصل کننده به عمد بدون جهتند، یعنی این فرایند رفت و برگشتی است): اولین مشکلی که در چنین فرایند سرراستی اتفاق میافتد هنگامی است که یک نوع جدید از ساختار در راستای مفاهیم ساختار موجود مورد نیاز باشد که اصول و فناوریهای جدیدی را طلب کند. اینجاست که به یک نوع فعالیت مهندسی نیاز است (شکل ۲). هر چه ساختار پیچیدهتر میشود جریان پروژه نیز پیچیدهتر میشود. معمولاً جریان پروژههای سیستم را در قالب «مدل آبشاری۱» به صورت زیر نمایش میدهند(شکل ۳): در چنین فرایندی گروههای متفاوتی انجام وظیفه میکنند و مهندسین سیستم عهدهدار تطبیق عناصر ساختار در جاهایی هستند که «فصل مشترکها۲» نامیده میشوند. ۲) پیچیدگی در سیستمها واژه «پیچیدگی۳» از ابعاد گوناگون قابل بررسی است. از دیدگاه کمی و ریاضی، بهترین راه شناخت پیچیدگی آن است که آن را به مثابه یک مفهوم آماری در نظر بگیریم؛ یعنی مفهوم پیچیدگی، برحسب احتمال قرار گرفتن یک سیستم در یک حالت خاص و در یک زمان معین، به بهترین وجه قابل تشریح است. در حالی که از دیدگاه غیرکمی، پیچیدگی را کیفیت یا خاصیتی برای سیستم تلقی میکنند که در اثر تلفیق پنج عامل (رضائیان ۱۳۷۶، ۱۰۰-۱۰۲) زیر به وجود میآید: ۱) تعداد عناصر تشکیل دهنده سیستم ۲) میزان تعامل عناصر مختلف سیستم ۳) نحوه تعامل عناصر مختلف سیستم ۴) ویژگیهای هر یک از عناصر سیستم ۵) درجه نظام یافتگی ذاتی سیستم بنابراین اکتفا به برخی از شاخصهای مذکور برای تشخیص میزان پیچیدگی، گمراه کننده است. در واقع، برای به دست آوردن یک شاخص معنیدارتر، باید علاوه بر «تعداد عناصر» و «میزان تعاملهای میان آنها»، «نحوه تعامل»، «ویژگیهای هر یک از عناصر» و «درجه نظام یافتگی سیستم» نیز مورد ملاحظه قرار گیرند. به این ترتیب، تحلیلگر میتواند با استفاده از مجموعه این پنج شاخص، به مجموعه حالتهای ممکن قابل تصور برای سیستم دست یابد. برای مثال هنگام تعیین حیطه نظارت یک سرپرست، اگر کار خیلی تکراری باشد و اعضای گروه نیز خوب آموزش دیده باشند، با فرض اینکه هیچ تلاش عمدی برای به زحمت انداختن سرپرست انجام نشود، و نسبت بالایی از تعاملهای بالقوه به تعامل بالفعل تبدیل نشود، سیستم موردنظر، سیستمی ساده تلقی میشود. البته مجموعه قوانین و رویههای موجود نیز ممکن است موجب کاهش قابل ملاحظه تعاملهای مذکور شود. بنابراین، پیچیدگی یک مفهوم نسبی است که در اثر تعامل مجموعه عوامل پنجگانه مذکور معین میشود (نه فقط برخی از آنها، نظیر «تعداد عناصر» و «میزان تعامل»). برای مثال، سرپرستی که دو متخصص انرژی (که یکی ذغال سنگ را به مثابه امیدوارکنندهترین منبع انرژی آینده در نظر میگیرد و دیگری بر مزایای انرژی هستهای تأکید دارد؛ یعنی وجود دیدگاههای متفاوت) زیر نظر وی کار میکنند، در مقایسه با کسی که حدود بیست مهندس نفت را سرپرستی میکند، با سیستمی بمراتب پیچیدهتر مواجه است. در واقع دو عامل اول به پیچیدگی «ساختاری» و سه عامل آخر به پیچیدگی «رفتاری» سیستم اشاره دارند. آنچه که در این جا مدنظر ماست بیشتر پیچیدگی رفتاری است. در پیچیدگی ساختاری تعداد عناصر سیستم خیلی زیاد بوده و میزان تعامل بین آنها بسیار زیاد یا حتی بیشمار است. در پیچیدگی رفتاری روابط علت و معلول کاملاً روشن نیستند و نتایج کوتاه مدت و بلند مدت خیلی متفاوتند. اقدامات اعمال شده بر روی بخشهای مختلف سیستم نتایج متفاوتی دارند و ممکن است دخالتهای حساب شده و روشن، نتایج غیر قابل پیشبینی و غیر منتظره داشته باشند. رفتار کلی سیستم به سختی قابل پیشبینی است. رفتار کلی سیستم در کل قابل مشاهده نبوده و اندازهگیری آن مخرب یا غیر قابل انجام است. به سختی میتوان پیچیدگی رفتاری را بر اساس قوانین حاصل از نظریات بیان نمود چرا که داده کافی و پایا وجود ندارد (ساسمن ۲۰۰۰). برای مثال، قوانین و مقررات مدون حاکم بر نحوه تعامل عناصر سیستم و عوامل تعیین کننده ویژگیهای آن عناصر، بر میزان پیچیدگی سیستم اثر میگذارند. برخی برای سنجش میزان پیچیدگی یک سیستم از دو عامل یا معیار «تعداد عناصر تشکیل دهنده سیستم» و «میزان تعامل عناصر مختلف سیستم» استفاده میکنند که ممکن در برخی موارد سطحی و گمراه کننده باشد. اگر کسی بررسی خود را به این دو بعد محدود کند، به مسیری هدایت میشود که ممکن است موتور ماشین سواری را در شمار سیستمهای بسیار پیچیده قرار دهد. زیرا موتور ماشین از تعداد قطعات زیادی تشکیل شده و به همین میزان نیز میان اجزای آن تعامل وجود دارد. همچنین براساس این دو شاخص پیچیدگی، تعامل میان دو نفر انسان (یک سیستم اجتماعی)، در شمار سیستمهای بسیار ساده قرار میگیرد زیرا این سیستم فقط دو عنصر دارد و میان آنها فقط دو رابطه تعاملی قابل تصور است. در صورتی که اگر فرد مذکور، در تحلیل خود به نقش سه عامل دیگر مؤثر بر پیچیدگی (یعنی «نحوه تعامل عناصر مختلف سیستم»، «ویژگیهای هر یک از عناصر» و «درجه نظام یافتگی ذاتی سیستم») نیز توجه کند، به نتیجه دیگری خواهد رسید. در مورد موتور ماشین، تحلیلگر مشاهده خواهد کرد که میزان تعامل موجود میان قطعات آن، از قوانین و توالی معینی تبعیت میکنند و ویژگیهای عناصر آن از پیش تعیین شدهاند. بدین ترتیب با استفاده از این پنج شاخص پیچیدگی، تحلیلگر متوجه میشود که موتور ماشین در واقع یک سیستم بسیار ساده است در حالی که سیستم «تعامل میان دو انسان» که به ظاهر ساده به نظر میرسید، در واقع سیستم بسیار پیچیدهای است زیرا ویژگیهای هیچ یک از عناصر آن، از پیش قابل تعیین نیستند. از آنجا که احتمال شرطی بودن رفتار آنها، علیرغم وجود برخی قوانین ثابت در مکالمه و تعامل، بسیار کم است، نتیجه نهایی تعامل یا گفتگو قابل پیشبینی نیست زیرا عناصر این سیستم در رعایت یا عدم رعایت آداب معاشرت، آزادی عمل دارند و درجه قابلیت پیشبینی حالت نهایی برخورد آنها، بسیار پایین است. بنابراین، تحلیلگر متوجه میشود که این سیستم دو نفره، در واقع یک سیستم بسیار پیچیده است. ۳) پیچیدگی و کنترلپذیری (رضائیان ۱۳۷۶، ۸۰-۸۳) در صورتی که ویژگی «میزان پیچیدگی» را مبنای طبقهبندی سیستمها فرض کنیم، مجموعهای مشتمل بر سیستمهای ساده، سیستمهای پیچیده، و سیستمهای بسیار پیچیده قابل تشخیص خواهد بود. سیستم ساده، سیستمی است که تعداد اجزای تشکیل دهنده آن کم بوده و روابط محدودی میان آنها برقرار باشد در حالی که سیستم پیچیده، سیستمی است که دارای اجزای بسیار زیاد و به هم وابستهای باشد و سیستم بسیار پیچیده نیز سیستمی است که شناسایی و تشریح دقیق اجزاء و ویژگیهای آن، امکانپذیر نباشد. ویژگی دوم (قابلیت پیشبینی) با ماهیت سیستم از حیث «میزان قطعی بودن یا احتمالی بودن»، سر و کار دارد. در این مورد، دو وضعیت قابل تصور است: در وضعیت اول، اجزای سیستم به گونهای کاملاً قابل پیشبینی با یکدیگر تعامل دارند در حالی که در وضعیت دیگر، رفتار سیستم قابل پیشبینی نیست، ولی ممکن است آنچه اتفاق میافتد، قابل پیشبینی باشد. رفتار سیستمهای قطعی قابل پیشبینی است و سازمانها در شمار مصادیق آنها قرار نمیگیرند (برخلاف سیستمهای باز که شامل سازمانها نیز میشوند). از این رو، بندرت جلب توجه میکنند. مجموعه سیستمهای قطعی، سیستمهایی نظیر قرقره، ماشین تحریر، ماشینهای اداری، پردازش قطعات بر روی خط تولید، پردازش خودکار چک در بانک، و غیره را در بر میگیرد که در همه آنها خروجی سیستم از طریق نظارت بر ورودیهای سیستم، کنترل میشود. پس از سیستمهای قطعی ساده، سیستمهای قطعی پیچیده مطرح میشوند که فقط از حیث «درجه پیچیدگی» با هم تفاوت دارند؛ برای مثال، کامپیوترها که بسیار پیچیدهتر از «سیستمهای قطعی ساده» هستند، به طور کاملاً قابل پیشبینی کار میکنند. وجوه تمایز این دستهها، نسبی و نامعین است. برای مثال، کامپیوترها به منزله سیستمهای قطعی پیچیده مطرح شدند در حالی که ممکن است از نظر یک متخصص، فاقد پیچیدگی باشند. همچنین بسیاری از افراد، موتور یک خودرو را سیستمی پیچیده به شمار میآورند در حالی که همین سیستم، از نظر «نیروهای فنی» یک سیستم قطعی ساده محسوب میشود. در همه مثالهای فوق، ماهیت سیستم «یک حالته» است یعنی رفتار آن به وسیله ترتیب ساختاری عناصر تشکیل دهندهاش معین میشود زیرا اگر ترتیب عناصر یک «سیستم قطعی» صحیح باشد، طبق الگویی که برایش تعیین شده است، عمل خواهد کرد. اگر تعداد حالتهای قابل تصور برای نتایج عملکرد یک سیستم، بیشتر از یک باشد، ماهیت سیستم «احتمالی» است. مجموعه مصادیق سیستمهای احتمالی، از سادهترین موارد ممکن (مانند پرتاب سکه که فقط دو حالت محتمل دارد) تا پیچیدهترین سیستمهای اجتماعی و سازمانها را (که حالتهای محتمل بسیاری برای آنها قابل تصور است) در بر میگیرد. مثالهایی نظیر سیستم کنترل کیفیت و تناوب توقف دستگاهها، برای سیستمهای احتمالی ساده مطرح میشوند. در فرایندهای تولید دستی، با توجه به تفاوتهای فردی کارکنان، ممکن است کیفیت محصولات تولیدی متفاوت باشد به همین دلیل، برای تضمین حداقل کیفیت مورد نظر، از فنون کنترل کیفیت آماری استفاده میشود. همچنین با توجه به میزان فرسودگی قطعات و تناوب استفاده از یک ماشین، باید آن را در فواصل زمانی معینی تعمیر کرد. در چنین مواردی نیز توصیه میشود که برای کنترل، از روشهای آماری استفاده شود. با افزایش پیچیدگی یک سیستم احتمالی و افزوده شدن بر تعداد حالتهای ممکن برای آن، پیشبینی نتایج عملکرد و کنترل رفتار آن سیستم، دشوارتر خواهد شد. در واقع، کنترل ورودیهای یک سیستم قطعی ممکن است به پیشبینی خروجیهای آن بینجامد در حالی که کنترل ورودیهای یک سیستم احتمالی فقط میتواند به پیشبینی دامنه نوسانات خروجیها منجر شود. سیستمهایی نظیر انسان، سازمانهای بزرگ، و سیستمهای اقتصادی و اجتماعی، نمونههایی از سیستمهای احتمالی بسیار پیچیده هستند. اینگونه سیستمها، حالتهای رفتاری و علمکردی متغیری دارند. برای مثال، یک سازمان بزرگ که خود از خرده سیستمهای زیادی تشکیل شده است، با سیستمهای بیرونی متعددی مانند دولت، رقبا، اتحادیهها، تأمین کنندگان مواد اولیه، و بانکها سر و کار دارد. گاهی تعامل واحدهای داخلی و اجزای تشکیل دهنده سازمان با خرده سیستمهای محیطی، آنقدر با ظرافت و پویایی صورت میگیرد که تعریف تفصیلی سیستم را غیرممکن میسازد. سیستمهای احتمالی ساده با روشهای آماری کنترل میشوند. در حالی که سیستمهای احتمالی پیچده را باید با روشهای پیچیده پژوهش در عملیات کنترل کرد. البته کارآیی روشهای پژوهش در عملیات نیز محدود است به طوری که برای کنترل «سیستمهای احتمالی بسیار پیچیده» (که به طور دقیق قابل تعریف نیستند) کفایت ندارند زیرا این گونه سیستمها، جزئیاتی غیرقابل تعریف دارند و نمیتوان آنها را با «روش سنتی تجزیه و تحلیل» بررسی کرد. در محیطهای کاری بندرت با سیتمهای قطعی مواجه میشویم زیرا بیشتر سیستمها، هم از حیث ساختاری و هم از حیث رفتاری، سیستمهایی احتمالی به شمار میآیند. در واقع هر سیستمی که علمکرد آن احتمالاً توأم با درصدی از خطاست، سیستمی احتمالی محسوب میشود. بررسی اینگونه سیستمها و روشهای کنترل آنها، معمولاً به صورت مجرد و انتزاعی انجام میگیرد. با وجود این، نتایج حاصل از این بررسیها، در سیستمهای واقعی نیز قابل استفاده هستند.۴) پیچیدگی در سیستمهای اجتماعی سیستمهای اجتماعی، سیستمهای بسیار پیچیدهای از جنبه ساختاری و رفتاری هستند. انسان به همراه نقشهای خود، اصلیترین جزء این گونه سیستمهاست. هر سیستم اجتماعی شامل تعداد قابل ملاحظهای از افراد، گروه و واحدهای سازمانی است که از جنبههای مختلفی با هم دیگر تعامل دارند. فرهنگ، ارزش، اعتقادات، مسائل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، و حرفهای چیزهایی است که بر نحوه تعامل بین آنها تأثیر میگذارد. اثرات ناشی از این عوامل و نحوه تعاملات حاصل به سختی قابل بررسی است. عناصر سیستمهای اجتماعی از پویایی زیادی برخوردارند. سیستمهای اجتماعی کمتر نظم یافته هستند و به مرور زمان تغییر میکنند. اهداف سیستمهای اجتماعی در طول زمان دستخوش تغییر میشوند. به عنوان یک سیستم باز، محیط سیستمهای اجتماعی تأثیر زیاد بر آن میگذارد و تشخیص این تأثیر دشوار است. اطلاعات در مورد شرایط سیستم کم یا غیرقابل دستیابی است. مسائل سیستمهای اجتماعی چند بعدی، مهم و وابسته به یکدیگر هستند. شرایط فوق عموماً در سیستمهای اجتماعی وجود دارند اما میزان پیچیدگی در بین سیستمهای اجتماعی متفاوت است. به عنوان مثال، پیچیدگی در یک سازمان بوروکراتیک کمتر از پیچیدگی یک سازمان نوآورانه است و پیچدگی یک جامعه خیلی بیشتر از پیچیدگی یک سازمان معمولی است. آنچه که در اینجا مد نظر ماست سیستمهای اجتماعی بسیار پیچیده هستند که کاهش پیچیدگی آنها دشوار یا غیر ممکن است. ۵) ایجاد سیستمهای پیچیده آنچه در مورد مراحل ایجاد سیستم در بخش ۱ گفته شد مراحل عمومی همه سیستمها بود. اما در سیستمهای پیچیده این مراحل به تنهایی نمیتوانند پاسخگوی ما باشند. در سیستمهای پیچیده ممکن است نیازها و مسائل به خوبی تعریف نشده باشند. سفارش دهنده سیستم تصویر و آگاهی کامل از آنچه که مطلوب اوست ندارد. نیازهای وی ممکن است با هم سازگار نباشند. ساختار سیستم مانند سیستمهای معمول تعریف شده نیست. مفاهیم و مبانی سیستم موجود نیستند یا مدون نشدهاند. روشهای کمی و استفاده ازروشهای تحلیلی نمیتواند همه ابعاد سیستم را مورد بررسی قرار دهد چرا که خیلی از عناصر، ویژگیهای آنها و تعامل آنها با دیگر عناصر دارای مبانی روشن، تعریف شده و کمی نیستند. مهندسی سیستم نمیتواند به صورت کامل مفاهیم و مبانی سیستم را تعریف و تدوین نماید. خروجیهای سیستم به سادگی قابل پیشبینی نیستند. عوامل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فناورانه زیادی بر سیستم تأثیر میگذارند. شرایط فوق باعث میشوند در کنار توسعه مهندسی سیستمها، حوزه معماری سیستمها نیز شکل گرفته و توسعه یابد که ریشه در مقایسه مهندسی ساختمان و معماری ساختمان و رابطه بین آنها دارد. مهندس ساختمان با استفاده از اصول مهندسی سعی در ارائه طرحی دارد که دارای ویژگیهای فنی و کاربری مورد نیاز بوده و نکات مهندسی در آن رعایت شده باشد. اما معمار ساختمان سعی در ارائه ساختاری دارد که تا حد ممکن منطبق بر نیاز مشتری باشد و عوامل اقلیمی، فرهنگی، زیباشناختی، همخوانی با محیط و غیره در آن رعایت شده باشند. بخشی از کار معمار ساختمان هنری و ذهنی است که از تجربه، شناخت و بینش حاصل شده است و جنبه کمی و مهندسی ندارد. ۶) معماری سیستمها معماری در پاسخ به مسائل بسیار پیچیدهای ظاهر میشود که نمیتوانند با استفاده از قواعد و رویههای از پیش وضع شده حل شوند. تعریف کلاسیک معماری عبارتست از «طرحریزی و ساخت ساختارها». اگر واژه «ساختار» در سطح وسیعتری شامل آرایشها و ترکیبها، چارچوبها و شبکهها و سیستمها فرض شود آنگاه معماری سیستمها، طرحریزی و ساخت سیستمهاست. معماری سیستمها ترکیبی از اصول و مفاهیم سیستمها و معماری است. به بیان دیگر معماری سیستمها، نظریه سیستمها و مهندسی سیستمها را با نظریه، رسم و رسوم و حرفه معماری ترکیب میکند. هسته معماری در مفهومسازی۴ سیستم است. در زیر مقایسهای بین واژگان معماری و مهندسی شده است: ساختار۵ (یا معماری۶ ) ماشین۷ معماری۸ مهندسی۹ معمار۱۰ مهندس۱۱ اساس معماری، ساختاربندی ۱۲ است. ساختاربندی یعنی تبدیل شکل۱۳ به کارکرد۱۴ ، ایجاد نظم و ترتیب در هرج و مرج یا تبدیل ایدههای ناقص شکل گرفته یک مشتری به یک مدل مفهومی عملی. ایجاد تعادل بین نیازها، هماهنگ کردن فصل مشترکها و بین افراط و تفریط حد واسط را گرفتن، فنون کلیدی ساختاربندی هستند. ۷) معماری سیستمها در مقابل مهندسی سیستمها یک بعد از مقایسه معماری و مهندسی سیستمها، بررسی جایگاه آنها در مراحل ایجاد سیستمهاست. در شکل ۴ مدل آبشاری ترسیم شده از مراحل ایجاد سیستم در بخش ۱، توسعه داده شده و جایگاه معماری سیستمها در آن مشخص شده است. جایگاه معماری چه در شکل زیر و چه در عمل، به جای اینکه به طور مستقیم در جریان ایجاد سیستم قرار گیرد در یک طرف آن قرار داشته و موازی با آن است. ارتباط بین مشتری و معماری باید خیلی قوی باشد به گونهای که اغلب معمار نماینده مشتری است حتی اگر از جهت قراردادی به واسطه سازنده یا شخص ثالثی استخدام شده باشد. همانگونه که ملاحظه میشود در سیستمهای پیچیده اجتماعی عوامل متعدد بیرونی وجود دارند که بر فرایند ایجاد سیستمها تأثیر میگذارند. عوامل اجتماعی و سیاسی، پایایی و عناصر جهان واقعی به جریان اصلی ایجاد سیستمها وصل شدهاند. در این شکل هر چه ضخامت خط بیشتر باشد نشان دهنده ارتباط بیشتر و قویتر است. معماری معمولاً با تولید یک توصیف ذهنی یا نوشتاری مجرد (یک مدل) از سیستم و محیطش آغاز میشود. گامها و شاید سالهای زیادی بین این تجرد و ارزیابی نهایی وجود دارد. دقیقاً قبل از اینکه ارزیابی کامل شود، سیستم با جهان واقعی روبرو میشود. عدم آگاهی از این که جهان واقعی میتواند کاملاً متفاوت از مدل مفهومی معمار از جهان باشد خیلی از ساختارهای پیش از این عقلایی را با مشکل مواجه ساخته است. فرضیات تست خواهند شد و شاید ناقص شناخته شوند. نظریهها، ایدهها و طرحها تست خواهند شد. جهانی که سیستم در آن به وجود خواهد آمد احتمالاً در هنگام ساخت سیستم تغییر خواهد کرد. کار یک معمار سیستم این است که ساختاری در شکل یک سیستم از جهان بدساخت یافته و ذاتاً نامحدود از نیازهای بشری، فناوری، اقتصاد، سیاست، مهندسی و امور صنعتی تولید نماید. معمار سیستم باید اصول مهندسی که هر ساختار بر آن بنا میشود را بداند. در این راه تجربه و قدرت تشخیص ضروری است و معمار باید بینش حاصل از تجارب قبلی را کسب نماید. مسئله معمار این است که پیچیدگی را به درجهای قابل کنترل کاهش دهد، خصوصاً تا جایی که بتوان آن را با فنون قدرتمند تحلیل مهندسی بررسی نمود. تنها باید کارکردهای ضروری را مد نظر قرار داد. به منظور داشتن جوابهایی در حدود عملی، باید محدودیتهایی را بکار بست. بنابراین معمار یک «مهندسی عمومی» نیست بلکه متخصص در کاهش پیچیدگی، عدم قطعیت و ابهام به مفاهیم عملی است. از جهت نظری سیستمها دارای مرز مشخصی نیستند یا به عبارت دیگر مرز ندارند. اما در عمل در مطالعه سیستمها مرزی برای سیستم تعریف میکنند. این کار برای سیستمهای پیچیده خیلی مشکلتر بوده و حتی ممکن است نشدنی باشد. یکی از تفاوتهای معماری با مهندسی و روش علمی در این نقطه اتفاق میافتد. در مهندسی مرز تعریف شده خوبی برای سیستم یا مسئله سیستم تعریف میکنند و سپس یک راه حل محدود شده و مشخص۱۵ ارائه میکنند. اما در معماری از آنجایی که با سیستمهای پیچیده و بدون مرز روبرو هستیم، معمار به جای راه حل، ساختاری خلق میکند که جواب رضایتبخشی برای مسئله تولید خواهد کرد. این ساختار، ساختاری باز۱۶ خواهد بود که میتواند خود را با رخدادها و شرایط متغیر تطبیق دهد. معماری به تعیین ساختار بهتر کمک میکند، یعنی کمک میکند که اولویتهای نسبی، عملکرد قابل پذیرش، هزینه و زمانبندی، به حساب آوردن عواملی مانند ریسک فناوری، اندازه بازار برآورد شده، حرکتهای رقابتی احتمالی، روندهای اقتصادی، نیازمندیهای نظارتی سیاسی، سازمان پروژه و قابلیتهای مربوط (قابلیت دسترسی، قابلیت عملیاتی، قابلیت ساخت، قابلیت بقاء و غیره) مد نظر قرار گیرند و در پایان پروژه، معماری، تکمیل و عملیات رضایتبخش سیستم را تأیید میکند. مهندسی تمایل به تمرکز بر فصل مشترکهای زیر سیستمهای تعریف شده، تحلیل و اجرای مشخصات دارد. معماری تمایل به تمرکز بر مفاهیم، خلق، مشخصات سطح بالا، فصل مشترکهای فنی و غیر فنی و موفقیت در مأموریت دارد. تعداد مهندسین بیشتر است.تعداد معماران کمتر است زیرا ساختارها محصول یک ذهن تنها یا یک تیم کوچک هستتند تا یکپارچگی ساختار درست شده حفظ شود. با وجود این تفاوتها، معماری و مهندسی دو سر طیفی از کارهای سیستمی هستند. معماری و مهندسی نقشهایی هستند که توسط مشخصههایشان از یکدیگر متمایز میشوند. مهندسین اغلب نقشهایی را در طول طیف اتخاذ میکنند. از آنجایی که موفقیت بستگی به هر دو، یعنی ساختار دست یافتنی و پیادهسازی موفقیتآمیز آن، دارد ضرورتاً معمار و مهندس مسئول موفقیت یکدیگر هستند. در معماری باید ساختارها، روانشناسی، هنر و زیباییشناسی در کنار هم گرد بیایند. همه اینها نیز باید با محیط فیزیکی و اجتماعی و سیستم مورد مطالعه سازگار باشند. بنابراین معماری هم علم است و هم هنر. شق علمی آن مبتنی بر تحلیل، واقعیت بنیاد، منطقی، و استنتاجی است. شق هنری آن مبتنی بر خلق و تولید، شهودی، نقادانه و استقرایی است. هر دو شق برای تکمیل معماری یک سیستم پیچیده و مدرن ضروری است. ۸) متدولوژیهای فرایند معماری مهمترین متدولوژیها در فرایند معماری عبارتند از: ۱) تجویزی۱۷ (مبتنی بر راه حل؛ مانند: دستورعملهای ساخت و استانداردهای شبکه) ۲) عقلایی۱۸ (مبتنی بر روش حل؛ مانند: تحلیل و مهندسی سیستمها) ۳) مشارکتی۱۹ (مبتنی بر ذینفع؛ مانند: مهندسی همزمان و طوفان مغزی) ۴) هیوریستیک۲۰ (درسهای فراگرفته؛ مانند: ساده کنید. ساده کنید. ساده کنید.) دو متدولوژی اول بیشتر دارای محتوای علمی هستند و دو متدولوژی آخر بیشتر محتوای هنری دارند. متدولوژی تجویزی مبتنی بر راه حل است؛ این روش ساختاری را تجویز میکند به این شکل که «ساختار باید اینگونه باشد». مانند دستنامهها، دستورعملهای ساختمانسازی، و بیانیههای معتبر. از آنها پیروی کنید و بنابر تعریف، نتیجه موفقیتآمیز خواهد بود. محدودیتهای روش تجویزی (مانند پاسخ به تغییرات عمده در نیازها، اولویتها یا شرایط) منجر به روش عقلایی شده است یعنی اصول علمی و ریاضی باید در رسیدن به یک جواب برای مسئله دنبال شوند. این روش مبتنی بر روش حل و قواعد است. هر دو روشهای تجویزی و عقلایی تحلیلی، استنتاجی، مبتنی بر تجربه، به راحتی قابل تأیید، خوب شناخته شده و در سطح وسیعی در علم و صنعت تجربه شدهاند. در مقایسه با متدولوژیهای مبتنی بر علم، هنر یا حرفه معماری (مانند حرفه پزشکی، حقوق و بازرگانی) غیر تحلیلی، استقرایی، به سختی قابل تأیید، کمتر شناخته شده و حداقل تا سالهای اخیر به ندرت در علم یا صنعت بهصورت رسمی تدریس شدهاند. هنر یا حرفه معماری فرایندی از بینشها، دید، شهود و الهام، آراء تشخیص و تمیز و حتی سلیقه و ذوق است. معماری کلید خلق انواع واقعاً نو از سیستمها برای کاربردهای نو و اغلب بیسابقه است. متدولوژی مشارکتی واقف بر پیچیدگی به وجود آمده توسط ذینفعان متعدد است. هدف این روش اتفاق نظر است. در خیلی از موارد تنها باید مشتری، معمار و پیمانکار اتفاق نظر داشته باشند اما وقتی که سیستمها پیچیدهتر میشوند مشارکتکنندگان جدید و متفاوتی باید توافق داشته باشند. مهندسی همزمان۲۱ برای کمک به دستیابی به اتفاقنظر بین مشارکتکنندگان توسعه داده شده است. بیشترین ارزش آن و بیشترین استفاده آن برای سیستمهایی است که در آنها همکاری گسترده برای پذیرش و موفقیت ضروری است. برای مثال، سیستمهایی که مستقیماً روی بقا افراد یا مؤسسات تأثیر میگذارند. ضعفهای شناخته شده این روش عبارتند از: طرح نامعقول اجرای روش توسط کمیته، طوفان مغزی انحرافی، اذهان بسته تفکر گروهی و افراد بدون قدرت تصمیمگیری اما با حق خارج از کنترل برای انتقاد کردن. متدولوژی هیوریستیکها مبتنی بر «شعور۲۲» است یعنی مبتنی بر چیزی که در یک موقعیت و شرایط مفروض، ملموس و محسوس است. شعور مربوط به یک شرایط و اوضاع و احوال، از تجربه عمومی بدست میآیند که در سادهترین و خلاصهترین شکل ممکن بیان شدهاند. این بیانیهها هیوریستیک نامیده میشوند و از اهمیت خاصی در معماری برخوردارند زیرا راهنماییهایی در فراز و نشیب مسائل سیستمی دشوار و خطرناک ارائه میکنند. بهعنوان مثال «ساده کنید»، یکی از مهمترین هیوریستیکهاست و منظور آن سادهسازی سیستم با استفاده از مدلسازی و حذف موارد غیرضروری است. ماهیت معماری کلاسیک در حین حرکت پروژه از یک مرحله به مرحله دیگر تغییر میکند. در مراحل اولیه پروژه، معماری، ساختاربندی یک مخلوط ساخت نیافته از رویاها، امیدها، نیازها و امکانات فنی است. در این مراحل چیزی که بیشتر از همه نیاز است یک خلق یا تولید الهام گرفته از فناوریهای عملی است. در اینجا هنر معماری نیاز است. سپس، معماری، هماهنگسازی زیر سیستمها و علایق است و در این مقطع، زمان متدولوژی عقلایی و تجویزی فرا میرسد. |
اگر مجموعه
مقالات <الفبای مدیریت فناوری اطلاعات> را تاکنون دنبال کرده باشید، لابد با
بعضی از جنبههای مختلف این شاخه از علم مدیریت آشنایی پیداکردهاید. این دانش
تلفیقی از تکنیکهای مدیریتی و اصول و مبانی پیادهسازی و توسعه فناوری اطلاعات در
یک سازمان است. اصطلاحاتی مثل TCO، ROI،BPR ، Outsourcing و (KM (۱ از جمله موارد
مهمی هستند که باید هر مدیر فناوری اطلاعات درباره آنها بداند. در دو قسمت قبلی این
مقاله گفتیم که تعریف یک <مدیر فناوری اطلاعات> چیست و برای اینکه بتوان به
یک مدیر خوب برای اداره کردن فناوری اطلاعات (در یک سازمان) تبدیل شد به چه
مهارتهای عمومی و تخصصی نیاز است. در بخش آخر این مقاله مسوولیتهای اصلی یک مدیر
فناوری اطلاعات را بررسی میکنیم. ● مسوولیتهای اصلی CIO کدامند؟ با توجه به شرحی که پیرامون مهارتهای عمومی و تخصصی یک مدیر فناوری اطلاعات در سازمان آوردیم، اینک به راحتی میتوان حدس زد که مسوولیتهای اساسی یک CIO چهچیزهایی هستند. این مسوولیتها از یک سو به مهارتهای عمومی مدیریتی وی و از سوی دیگر به مهارتهای تخصصی او مرتبط هستند. این مسوولیتها را از دیدگاه دیگری نیز میتوان تقسیمبندی کرد. اگر خوب دقت کنیم متوجه میشویم که برخی از وظایف یک <مدیر ارشد اطلاعات> (۲) در حقیقت مدیریت مقولات نرمافزاری مانند خود اطلاعات و نیروی انسانی مرتبط با آن و نیز جنبههای راهبردی مدیریت است و برخی دیگر از وظایف او با مقولاتی سختافزاری مانند دستگاهها و سیستمهای کامپیوتری گره خورده است. ایده اصلی و کلی مدیریت اطلاعات در سازمان این است که یک نفر به نام CIO باید علاوه بر فراهم ساختن بستر سختافزاری و نرمافزاری جریان اطلاعات در سازمان، زمینه گردش صحیح و بهرهبرداری مناسب از این اطلاعات و اندوختههای معنوی را در سازمان فراهم سازد. به یک تعبیر میتوان نقش مدیر فناوری اطلاعات در سازمان را به سیستم گردش وکنترل سوخت، آب و روغن در یک اتومبیل تشبیه کرد. چنین سیستمی علاوه بر فراهم ساختن بستر گردش این سه ماده حیاتی در اتومبیل، بهطور مرتب بر روند حرکت آنها در سراسر سیستم نظارت میکند. اما بدیهی است که یک سازمان چیزی بیش از یک ماشین است و نقش انسانی و تدبیر یک CIO در مجموعه وظایف و اختیارات او از اهمیت فوقالعادهای برخوردار است. بنابراین، مقولاتی نظیر بودجه بندی، مدیریت پروژه و مدیریت استراتژیک فناوری اطلاعات در سازمان نیز جزو مسوولیتهای اصلی اوست. ۱) مدیریت خدمات و ابزارهای دپارتمانIT به طور طبیعی اولین انتظاری که سازمان از یک مدیر ارشد اطلاعات دارد، مدیریت روزمره خدمات و ابزارهای واحد IT سازمان است. این واحد، بستر لازم برای فعالیتهای اطلاعاتی روزمره سایر واحدهای سازمان مانند دبیرخانه، واحد ارتباط با ارباب رجوع، حسابداری و بخشهای دیگر را فراهم میکند. مدیر فناوری اطلاعات در سازمان باید بر حُسن اجرای وظایف این بخش از سازمان نظارت دائمی داشته باشد. همچنین بسیار محتمل است که واحد IT، خدمات ویژهای نیز به کارمندان سازمان ارائه دهد (مثل اتصال اینترنت یا سرویس ذخیرهسازی فایل در شبکه). در اینصورت، مدیر اطلاعات باید بر نحوه ارائه این خدمات نیز نظارت داشته باشد. ۲) مدیریت کارشناسان IT بدیهی است که تا دو یا چند نفر به عنوان کارشناس کامپیوتر و فناوری اطلاعات در یک سازمان مشغول به کار نباشند، صحبت از مدیریت فناوری اطلاعات در آن سازمان معنایی نخواهد داشت. چنانکه پیشتر هم گفتیم، چگونگی تعامل با این کارمندان و به اصطلاح سروکله زدن با کارشناسان IT سازمان، یکی از دغدغهها و مسوولیتهای اصلی یک CIO است. ۳) مدیریت ارتباطات یکی از بخشهای مدیریت اطلاعات در سازمان، تسهیل روند آندسته از ارتباطات درون و برون سازمانی است که به واسطه ابزارهای ارتباطی الکترونیکی و کامپیوتری میان کارمندان شرکت از یک سو و نیز میان کارمندان و مخاطبان فعالیتهای سازمان از سوی دیگر صورت میگیرد. نحوه دخالت مدیر ارشد اطلاعات در این زمینه بیشتر فنی و تکنیکی است. نگاه CIO به روند ارتباطات سازمان، نگاه ساختاری است. وظیفه مدیر فناوری اطلاعات در این زمینه آن است که با شناسایی نقاط ضعف و قوت شریانهای اطلاعاتی درون سازمان و نحوه اتصال آنها به بیرون از سازمان، به طور مداوم در فکر اصلاح و بهبود آن باشد به گونه ای که کارمندان سازمان برای ارتباط گیری میان خود و مراجعان و مشتریان سازمان با کمترین مانعی روبرو شوند. ۴) فراهم ساختن امنیت اطلاعات و ارتباطات وقتی صحبت از زیرساخت ارتباطی و اطلاعاتی سازمان به میان میآید، بیدرنگ مهمترین موضوعی که به ذهن خطور میکند مساله چگونگی امنیت اطلاعات و ارتباطات سازمان است. یک ساختار ارتباطی هرچقدر هم که پیشرفته باشد، اگر امن نباشد، فلسفه اصلی بهکارگیری فناوری اطلاعات در سازمان را زیر سوال میبرد و همه کارکردهای مثبت آن را به خطر میاندازد. مدیر فناوری اطلاعات در سازمان باید متوجه باشد که اگر به موازات تسهیل روند گردش اطلاعات در سازمان فکری به حال افزایش امنیت بستر اطلاعاتی نکند، افزایش میزان تبادل اطلاعات عملا به معنی به خطرانداختنِ هرچه بیشتر دانش، تجربه، سرمایه معنوی و از همه مهمتر اسرار محرمانه سازمان است که گاه ارزش اقتصادی یا راهبردی فراوان دارد. ۵) مدیریت دانش از آنجا که امروزه اطلاعات، یکی از اَشکال اصلی و مهم سرمایه در سازمانهای مترقی محسوب میشود، میتوان پیشبینی کرد که آندسته از سازمانها که خود را نیازمند بهرهگیری از توان یک مدیر ارشد اطلاعات در مجموعه کادر مدیریت سازمان میبینند، لابد به سطحی از پیشرفت در استفاده از فناوری اطلاعات رسیدهاند که دانش و اطلاعات ذخیرهشده در سازمان، به کالایی گرانبها در میان انواع سرمایه ها و داشتههای سازمان تبدیل شده است. مدیریت دانش یا Knowledge Management در واقع یک مدیریت استراتژیک است. همانطور که کنترل سرمایههای مالی سازمان یکی از حساسترین و راهبردیترین پایههای مدیریت آن است، برای سازمانی که از روشهای دانشبر در کسبوکار خود استفاده میکند نیز کنترل سرمایههای اطلاعاتی سازمان بسیار مهم و کلیدی است. بدون شک این مورد یک از مهمترین مسوولیتهای یک CIO است. ۶) مدیریت محتوا یکی دیگر از وظایف مهم CIO که ارتباط تنگاتنگی با امور اطلاعاتی روزمره سازمان دارد، نحوه مدیریت محتوا یا Content Management است. در اینجا منظور از محتوا چیزی جز همان دادهها و اطلاعات با ارزشی که بر بستر ارتباطی سازمان جاری است نمیباشد. بهترین تعبیری که از مفهوم مدیریت محتوا در یک سازمان میتوان ارائه کرد همان است که اصطلاحا Digital Workflow یا چرخه دیجیتالی امور اطلاعاتی سازمان نامیده میشود. این چرخه ممکن است فقط محدود به آندسته از اطلاعات که در کالبد سیستمهای کامپیوتری تولید و پردازش میشوند باشد، یا به تدریج تمام چرخههای غیر دیجیتالی بروکراسی سازمان را نیز دربرگیرد و آنها را هم شامل شود. ۷) بودجه بندی مدیریت اطلاعات و فناوری اطلاعات در یک سازمان کار بسیار حساس و ظریفی است.CIO باید همواره به خاطر داشته باشد که فناوری اطلاعات آمده است که تا چرخه امور در کسبوکار سازمان را تسهیل کند. اگر قرار باشد بهکارگیری فناوری اطلاعات هزینههای سازمان را افزایش دهد و بهرهوری اندکی ایجاد کند، با توجه به پیچیدگیهای فنیIT و نیاز مبرم آن به نیروی متخصص ماهر، در مجموع کسبوکار سازمان به جای حرکت به سمت چابکی و کارآمدی، به سمت کاهش بازده و پیچیدگی بیشتر حرکت خواهد کرد. در چنین شرایطی ممکن است مدیریت سازمان از پیادهسازی فناوری اطلاعات در مقیاس عمده صرفنظر کند. هنرCIO ایناست که یک برنامه زمانی قابل دفاع از نحوه هزینه شدن بودجه اختصاص یافته به توسعه کاربری فناوری اطلاعات در سازمان ارائه نماید. به گونهای که دیگر مدیران سازمان به تدریج آثار مثبت بهکارگیری فناوری اطلاعات را احساس کنند. ۸) مدیریت پروژه گاهی اوقات انجام ماموریتهای محوله به واحد IT سازمان مستلزم به انجامرساندن پروژههای ویژه کوچک و بزرگی است که فراتر از امور روزمره و عادی این واحد هستند. در چنین مواقعی کنترل روند آغاز و پایان پروژه بسیار حیاتی است. پروژههای مرتبط با فناوری اطلاعات، حتی پروژههای کوچک، نوعاً دارای سطحی از پیچیدگی و ظرافت هستند که اگر پیشبینی نشوند، انجام این پروژهها نهایتا حاصلی جز صرف هزینههای زیاد و بازده اندک نخواهند داشت. زمانبندی انجام پروژههای مشابه نیز از یک سازمان به سازمان دیگر تفاوت دارد. زیرا سیستم کسبوکار، زیرساخت اطلاعاتی و میزان تخصص و دانش نیروی انسانی در سازمانها متفاوتند. مدیران باتجربهتر میتوانند با توجه به وضعیت کنونی سازمان و نوع ماموریت و کسبوکار سازمان، پیشبینی کنند که یک پروژه مشخص چقدر زمان میبرد و به چه پیشنیازهایی وابسته است. در واقع هنگامی که پای اجرای یکی از این پروژهها به میان میآید، هیچکس بهتر از CIO قادر به تصمیمگیری صحیح در این زمینه نیست و از همین رو مدیریت و کنترل پروژه هایIT بر عهده اوست. ۹) ارتباط با سایر مدیران CEO) ، CTO و ...) واحدIT سازمان یک واحد مجزا نیست. فعالیت روزانه آن با اوضاع و احوال و نیازها و مشکلات سایر بخشهای سازمان گره خورده است. در چنین شرایطی کاملا بدیهی به نظر میرسد که تعامل با مدیران سایر بخشهای سازمان را جزو وظایف روزمره CIO بدانیم. حتی گاهی اوقات این تعامل نقش استراتژیک و حساسی پیدا میکند. مثلا در برخی سازمانهای بسیار بزرگ (مانند شرکتهای خودرو سازی) مدیران دیگری نیز وجود دارند که بر حسن بهکارگیری و مدیریت دیگر فناوریهای مورد نیاز سازمان نظارت کنند. گاهی اوقات از اصطلاح CTO یا مدیر ارشد فناوری برای این منظور استفاده میشود. در این گونه موارد، استفاده از فناوری پیشرفته فقط محدود به فناوری اطلاعات نیست بلکه فناوریهای دیگری را نیز دربرمیگیرد. حتی در بعضی سازمانهای ممکن است CIO تحت مدیریت CTO که به نوبه خود بر عملکرد تمام جنبههای فناورانه در سازمان نظارت میکند، عمل نماید. به هرحال ساختار مدیریتی سازمان هرچه که باشد، مدیر ارشد اطلاعات معمولا یکی از آندسته مدیرانی است که بنا به ماهیت کار و مسوولیتش نیاز فراوانی به تعامل با دیگر مسوولین سازمان دارد. این تعامل آنقدر مهم است که فراتر از یک نیاز بلکه جزو مسوولیتهای اصلی او به شمار میرود. ۱۰) مدیریت استراتژیک نهایتاً باید بر این نکته مهم تاکید کرد که مدیریت فناوری اطلاعات یا به تعبیر دیگر، مدیریت اطلاعات سازمان یک مدیریت استراتژیک است. معنای این حرف آن است که ممکن است موقعیتهای حساس و سرنوشتسازی برای راهبری فناوری اطلاعات در سازمان پدید آید که نیازمند تصمیمسازیها و تصمیمگیریهای به موقع و موثر باشد. این ویژگی ناشی از ماهیت پویا و سیال فناوری اطلاعات و صنعت کامپیوتر است. این صنعت خیلی سریع تغییر میکند و مدیریت مسائل مرتبط با آن، حتی در گستره کوچکی مثل یک سازمان (در مقایسه با گستره کلان جامعه) کندی و رخوت را برنمیتابد. تصمیمات باید سریع و موثر اتخاذ شوند. تصمیمهای دیرهنگام و یا اشتباه ممکن است عواقب جبرانناپذیری درپیداشته باشد. متاسفانه هیچکس نمیتواند در چنین مواقعی به مدیر ارشد اطلاعات بگوید که کدام تصمیم درست خواهد بود. این وظیفه اوست که با شناختی که از واقعیتهای صنعت فناوری اطلاعات و مختصات کسبوکار سازمان مطبوعش دارد، تصمیم درست و به هنگام را اتخاذ کند و برانجام آن پافشاری نماید. |